-
چه جوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 27 مردادماه سال 1391 00:43
سلام اینجا تنها جاییه که میتونم حرف بزنم بدون ترس ترس از اینکه کسی بخونه یا بگه چرا تو اون وبلاگمم نمیتون حرف بزنم اما اینجا هیچ کس نیست منم و خدام.... دیروز یکی یه حرفی زد که... نشسته بودم که اومد گفتم چی شددرست شد؟ گفت هرچی اتفاق میوفته تقصیر تو.... هنگ کردم فکر کردم داره شوخی میکنه مثل همیشه اما ایندفعه کاملا جدی...
-
صداموبشنووووووووووووووووو..........
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 19:57
سلام... امروز تنهای تنها تنها تر از همیشه تو داری ازدواج میکنی شدی برا یکی دیگه وسهم من از اون همه عشق فقط سکوت تنهایی ودیدن اینکه شدی برای یکی دیگه.... محبتات شده واسه ومن .... نمیدونم چی بگم نمیدونم باید باشم یا نه بدون تو.... وای که چقدر دوست دارم وهر روزم عاشق تر میشم اما دیگه.... قدر عشقمو بدون اشکشو در نیاری که...
-
بد موقع.....
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 12:05
خیلی بد موقع وارد زندگیم شدی موقع ای که از همه چی بریده بودم اومدی وامید به زندگی به بودن بهم دادی تو هم حالت بد بود من حالم بد بود به هم کمک کردیم که خوب باشیم که بخندیم.... باهم گریه کردیم.باهم خندیدیم..... منو عاشق کردی..... برات جون میدادم...... وحالا بدتر از اون موقع ای که داری میری..... وچه سخته که من.... وای...
-
اش.....
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 11:46
سلام دلم برا دیدنت یه ذره شده دلم میخواد ببینمت اما با یه حرف یه کلمه خودمو اروم میکنم که اگه منم جا اون دختر بودم دلم نمیخواست که عشقم با کس دیگه باشه... اما من اول عاشقش شدم این حق من نبود... ای خداااااااااااااااااااا الان تنهایی مامانت اینا رفتن مسافرت وتو تنهایی دلم میخواست که الان کنار من بودی واسه من بودی اما...
-
شب......
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 22:42
چقدربا نامردی گفتی باید بری.... باید تنها بمونم.... الان دوشبه از اون شب گذشته اما من هنوز حالم خوب نی.... امروزنزدیک بود کارم به بیمارستان بکشه... اون شب از ساعت12تا صبح به کوب گریه کردم حتی یه لحظه هم نخوابیدم صبح ساعت7که خواستم برم اماده شم برم دانشگاه چشام جایی رونمیدید پف کرده بودمامانم تعجب کرده بود چشامودید...
-
برگرد عشقم.....
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 23:37
سلام عزیزکم.... دلم برا دیدن روی ماهت یه ذره شده.... کجایی عزیزکم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کاش میفهمیدی حالمو.... کاش الان کنارم بودی... کاش صدامو میشنیدی کاش بودی.... میدونی که صدات ارومم میکنه برگرد که گریه امونمو بریده برگرد عشقم.... برگردو جون دادنمو ببین.... برگرد که خسته شدم از همه چی حتی نفس کشیدن... برگرد وببین که...
-
دستام.....
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 01:27
کجایی الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الان دستو دست اون تو مهمونی.............. وای خدا خیلی سخته.... من دستاشوتمنا کردم اما..... چه راحت دستاشو گرفتی..... منونمیبینی؟؟؟؟؟؟؟گریه هام اینورو نمیبینی؟؟؟؟ کجایی.... برات دعا میکنم که هرجا هستی شاد باشی.... ولی این حق من نبوووووووووووووووود.... حالم خیلی بده نفسم بالا نیاد چشام...
-
فاطمیه.....
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 22:11
سلام عزیز جونم دلم ا ز امشب فاطمیه شروع میشه دلم خیلی غم داره..... دلم تورومیخواد اما تو واسه کس دیگه ای..... با خودم میگفتم شاید 5شنبه ببینمت اما..... امشب که گفتی میخوای بری مسافرت گفتی توهم بیا دلم میخواست بگم اره میام.... دلم میخواست که بیام اما دلم به درک..... وای خداااااااااااااااااااااااااااااااااا..... شنبه...
-
اس.....
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 22:26
گفتی فعلا خاموشی.... کجا میخوای بری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز تا همون جا که همو میبینیم پیاده اودم دوباره.... میخواستم دقیقه ها بگذرن تا اون وقتی که تو کارت تموم میشه اونجا باشم... شاید ببینمت آخ دلم..... هیچی نمیفهمیدم.... وقتی این اسو دیدم جون از بدنم رفت تازه طولانی راهو فهمیدم تمام پام تاول زده بود دیگه قدرت حرکت نداشتم...
-
خرسمبک....
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 10:58
دلم برا یه لحظه دیدنت پر میکشه کجایی همه کسم؟؟؟؟ امروز میخواستم برات یه اس بفرستم بگم که دلم برات تنگیده اما سکوت...... وای خدا چه تلخه قصه دوری دلتنگی.... خدایا دلم میخواد که برا من باشه نه برا کسه دیگه اما نی.... خدایا صدامو میشنوی آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا همه کسم دلم .... خودت صدای دلمو بشنو.... دلم میخواد ببینمت یعنی...
-
بغض....
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 23:44
هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم برات یه ذره شده بغض داره خفم میکنه... نمیتونم چیزی بنویسم... دوست دارم ویه روز برات جون میدم... برگرد که بی تو نمیخوام دنیایی باشه... وای عزیزترینم دوست دارم.... گریه امونمو بریده.... برگرد پیشم عزیزترینم...
-
جون دادم برگرد......
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 17:53
سلام عشقم سلام همه کسم.... چجوری فراموشت کنم خیلی سخته بیا و کنارم باش دختر کوچولوت دیگه جونی نداره.... میشنوی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟اره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کجایی که بغض داره خفم میکنه.... مرگ من بیا.... میدونی که فقط با یه نگات اروم میشم.... چرادریغ میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیا بخدا حالم خیلی بده چجوری بگم که بفهمی دوست دارم ودارم جون میدم تو...
-
تنهام نزار تنهاش نزار....
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 23:07
الان پیش اونی؟؟؟؟؟؟اره اونجایی... قراربودباهم باشیم اما زنگیدی گفتی بااون .... یادته چی گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم خیلی خوشحال شدم خیلی... امادروغ گفتم داشتم سکته میکردم.... اما تو مثل همیشه درست فهمیدی گفتی دروغ میگم اما من باخنده هام کاری کردم که تو شاد باشی.... یه چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟ فردا امتحان دارم هیچی هم نخوندم... امروز...
-
خدا جووووووووووووووووووووونم
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 20:16
برام دعا کنید.... دلم برا دیدنش یه ذره شده.... امروز بهش گفتم فردا وقت داری بیای...؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت کارش معلوم نی.... دعا کنید که بشه که بیاد وای خدا دارم دیوونه میشم.... یه کاری کن خدا فردا کار نداشته باشه یه کاری بکن خدا فردابیاد.... خدایا نذر میکنم جز30قرانو بخونم قول خدا فردا گفت میاد میشینم میخونم خدا قول... قول...
-
ساعت.....
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 11:47
سلام عشقم چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم برات یه ذره شده کجایی؟؟؟؟؟؟؟ دلم میخواد که زندگی تمو شه من بی تو نمیخوام..... دوسش داری عشقتو اره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیروز باکلی امید از خواب بیدار شدم به خدا سلام کردم گفتم امروز یه روز خوبیه!!!!!!! خنده های زورکی..... وای خدااااااااااااااااااااااااااااااا سر کلاس که نشسته بودم همش چشام به ساعت...
-
بارون....
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 21:37
امروز دیدی چجوری بارون میومد همه کسم؟؟؟؟؟؟؟ یادته که بابات رسوندت؟؟؟؟؟؟ بارونودیدی؟؟؟؟؟اره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اسمونم دلش برام سوخته بود اونم داشت پابه پای من گریه میکرد!!!!!!!! این کار هرروزه منه هرشب هرروز از دوریت گریه میکنم.... تمام بالشتم خیس میشه اما تو نیستی که ببینی تونیستی که اشکامو پاک کنی دوست دارم خیلی.... ثانیه به...
-
خداااااااااااااااااااااا
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 21:14
سلام عشقم.... امروزاز دانشگاه تا محلی که همیشه میدیدمت پیاده اومدمکلی راه بود اما میدونی دلم بد جور گرفته بودتو هی گفتی نیا دعوام کردی گفتی خیلیه اما دلم حالش بد بود.... هرکاری کردم نتونستم برم خونه پام کشش نداشت رفتم بهشت زهرا اینقدر گریه کردم که نگو زار زدم زجه زدم باصدای بلند صدات کردم شب شده بود یه کم ترسیدم...
-
میای سرقبرم همه کسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 19:34
جیگرم تنها دلیل نفس کشیدنم وقتی نباشی میخوام دنیا نباشه.... بمیرم میای سرقبرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میای بشینی باز برام حرف بزنی آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو بگی ومن گوش کنم اره؟؟؟؟؟ میای تا چشای قشنگتو ببینم وباز اروم شم اره اروم جونم میای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگه طاقت ندارم.... الان پیش اونی ومن اینجا دارم هلاک میشم کجایی که چشامو ببینی ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
-
طاقت ندارم برگرد.....
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 19:26
سلام کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالم خیلی بده کجایی که بگی چی شده؟؟؟؟؟؟ کجایی که باز با شنیدن صدای قشنگت اروم شم کجایی؟؟؟؟؟؟ اشکامو نیگاه.... دیگه طاقت ندارم.... تنها ستاره زندگیم برگرد.... تنها صدای تو که ارومم میکنه کجایی عشقم؟؟؟؟؟؟؟؟ تو که اینقدر بی وفا نبودی کجایی؟؟؟؟؟؟؟ دارم میمیرم برگرد.... مرگ من برگرد یه بار دیگه فقط.......
-
دوست دارم.....
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 12:53
دیروز دیدمت بعد از حدود3ساعت الاف بودن تو خیابون.... اما برام مهم نبود مهم این بود که تومیای..... اشک تو چشام جمع شده بود اما نذاشتم بریزه داشتم میمردم.... نمیدونی چقدر سخت بود..... از کادو تولدت خوشت اومد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دسته گله قشنگ بود؟؟؟؟؟؟؟؟کادوها چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای خدا دلم براش یه ذره شده بود..... دیروز باهم رفتیم یه...
-
نروووووووووووووووووووووووومیمیرم....
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 20:15
ای خدااااااااااااااااااااااااا کجایی عزیزم؟ امروز بهت گفتم میخوام ببینمت اما هر چی اصرار کردی نگفتم برا چی.... میدونی برا چی برای اینکه روز تولدت دیگه برا من نیستی ای خدا این چه تقدیریه؟؟؟؟؟ دلم برات یه ذره شده.... اما تو گفتی شاید نتونی بیای ای خدا جونم تو رو بقرانت کمک کن تا ببینمش فردا خواهش میکنم..... یه کادو نه...
-
جون میدم برات برگرد....
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 11:08
سلام... کجایی؟کجایی اشکام امونمو بریده دلم برات تنگ شده... نفسم بالا نمیاد دارم به زور نفس میکشم. دیروز برات کادو تولدتو گرفتم که تا قبل از اینکه.... وای خدا مگه من از تو چی خواستم ها؟ بگو دیگه تو دنیا تاحالا چیزی واسه خودم خواستم ها؟ تو بگو خدا تو بگو همه کسم چیکار کردم چه گناهی که مجازاتم اینه ها عزیزم؟ مگه من........
-
دلتنگتم برگرد....
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 11:09
سلام عشقم.... میخوام برا تولدت کادو بگیرم.... چی دوست داری چی میخوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کجایی که بهم بگی چی دوست داری؟؟؟؟؟ یادته چقدر سر کادو باهم دعوا میکردیم؟؟؟؟؟؟؟ یادته تو میگفتی نگیر ولی من دوست داشتم برات بخرم؟؟؟؟؟؟؟ الانم میخوام بگیرم تو میای کادوتو بگیری؟؟؟؟؟؟ کجایی ها؟؟؟؟ دلم برات یه ذره شده برا دیدنت دلم همیشه دوست...
-
عشقم برگرد.....
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 18:43
کجایی عشقم؟ کجا داری میری کجا میری ومنو تنها میزاری.... یادته حرفات بهم آره یادته بهم چی میگفتی حالا کجا داری میری؟؟؟؟؟ میدونی که میمیرم بی تو... یادته خاطراتمون اره.... خدا جون بیا چشامو بگیر ونزار ببینم نزار ببینم که داره از پیشم میره.... از صبح تا شب شده کارم گریه ودعا تا یه بار دیگه ببینمت... دیگه ندارمت ودر حسرتت...
-
سلام...
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 18:30
سلام اینجا اومدم که حرفای دلمو بگم..... هرچی مینویسم همش زندگیمه... غمامه... فقط همین...